اسلایدر

*** وداع جانسوز امام سجاد ع با پدر در روز عاشورا - جلسه قرآن وعترت کاشان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با دشمنت مدارا کن و برای دوستت خالص شو، تا[حق] برادری را حفظ کرده، مروّت را به دست آورده باشی . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

جلسه قرآن وعترت کاشان


وداع با پدر در روز عاشورا

چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمود: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است.
چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمود: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ »

حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد،آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید.

حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید مرضش شدید تر شود.

پس حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «که کشته شد »

حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟

امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمه اش فرمود: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید.

پدرش به او فرمود: «با آنها چه می کنی؟ » جواب داد:می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست.





حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند.

سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است .

سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت.

البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد.

حضرت هم می فرمود: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. »

حمیدبن مسلم می گوید همراه شمر ملعون در خیمه ها عبور می کردیم تا به خیمه امام سجاد (علیه السلام) رسیدیم دیدیم که مریض است و در بستر بیماری افتاده است . عده از پیادگان که همراه شمر بودند به او گفتند : علی ابن الحسین را نمی کشی؟ می گفتم (حمدبن مسلم) سبحان الله آیا او را هم باید کشت همین بیماری ای که دارد برایش بس است و کار من همین بود که هر کس می آمد تا امام سجاد (علیه السلام) را بکشد از او جلوگیری می کردم.
چون اراده الهی تعلق گیرد، عدو شود سبب خیر در اینجا چون امام بیمار است و او و حجت پروردگار است، خداوند دشمنان اهل بیت را در برابر بگیرد به دفاع از او می گمارد و او را به سمت خود آنها نگهداری می کند همچنانکه فرعون به سمت خود، حضرت موسی را پرورش داد و خدا مهر او را در دل وی نهاد .
لذا خود بیماری امام سجاد یکی از اسباب حفظ او بود که هم دفاع کردن از او ساقط شود و هم در چشم دشمنان ناتوان آید چون بیماری امام سجاد بسیار سخت و به نظر دشمن بهبودی او ممکن نبود البته بیرحمان ، پوستی را که در زیر بدن امام سجاد بود کشیدند و به یغما بردند و آن حضرت را با صورت به زمین انداختند در این هنگام عمربن سعد وارد چادر امام سجاد شد و زنان اهل بیت نزد او گرد آمدند و در برابرش فغان کردند تا آن سنگدل بر حال آنها رقت کرد و به یاران خود امر کرد دیگر کسی به خیمه زنان داخل نشود و متعرض آن جوان بیمار نگردند زنان که رقتی از او مشاهده کردند از آن پلید خواستند که دستور دهد آنچه را به تارج برده اند به آنان برگردانند تا خود را به وسیله آنها بپوشانند عمر سعد به لشگر خود گفت ولی هیچکس به دستور او عمل ننمود.

سپس عمر سعد در میان لشگر فریاد زد چه کسی حاضر است داوطلب شود بر پشت و سینه حسین اسب بتازاند؟ 10 نفر که همه حرام زاده بودند بر اسبان خود سوار شدند که عبارتند از اسحاق بن حیوه حضرمی – احبش بن مرثه حضر می – اسید بن مالک- حکیم بن طفیل – عمر بن مبیح صیداوی صالح بن وهب – رجاء بن منقذ عبدی – و اخط بن ناعم – سلیم بن خثیمه جعفی ، هانی بن تثبیت.

عمربن سعد تا ظهر 11 محرم در کربلا ماند و بر کشتگان خود نماز خواند و همگی را به خاک سپرد ولی امام حسین (علیه السلام) و یارانش را در بیابان گذاشت سپس به حمید بن بکر احمدی دستور داد تا جار بزند که لشگر روانه کوفه شوند آنگاه عمر بن سعد، اهل بیت امام را بر شترها سوار کرد در حالیکه زنان حرم، صورتشان باز بود.
اهل بیت و امانتهای پیامبر را مانند اسیران ترک و روم در سخت ترین شرایط می برد وقتی آنها را از قتلگاه عبور دادند سیلی به صورت می زدند و صدای گریه و شیون بلند بود امام سجاد فرمود به شهدا نگریستم که روی خاک افتادند و بدنشان برهنه و بی کفن است و کسی آنها را دفن نمی کند، سینه ام تنگ شد به حدی که نزدیک بود جان بدهم سپس عمه ام زینب حالم را پرسید و گفت ای یادگار جد و پدر و برادرانم ، چرا با جان خود بازی می کنی .
اول از نظر حال رقت بار آن تنهای پاره پاره و بی سر که لخت روی خاکها افتاده و هرکس را متأثر می کند جز اشرار دشت کربلا که که خون جلوی چشم آنها را گرفته ، دوم از نظر تأسفی که برای آن مردم گمراه می خوردم که شمع هدایت خودشان را از دست دادند که زینب از هر دو جهت خاطره امام سجاد را آرام کرد و فرمود این کشتار  شهیدان را پیامبر پیش بینی کرده است وما اهل بیت بر آن دل نهادیم و نشانه خواری نیست و در پرتو نور شهادت آنان، گروه بسیاری هدایت می شوند و خداوند گروهی را که شناخته شده اهل آسمانند پیماندار کرده است که این تنهای پاره پاره را جمع آوری کنند و به خاک سپارند و به سر قبر امام نشانه ای گدارند تا همیشه باقی بماند و هر چه پیشوایان کفر در محو آن بکوشند روشن تر شود.



امام سجاد (علیه السلام) در زمان شهادت امام حسین ع در کربلا 22 سال و امام باقر (علیه السلام) چهار سال داشتند و خداوند آنها را حفظ نمود.
همسر امام حسین (علیه السلام) (حضرت شهربانو) در زایمان امام سجاد رحلت نمودند و در صحرای کربلا حضور نداشته است.
دفن امام حسین (علیه السلام) هنگامیکه عمر سعد با سپاه خود حرکت نمود جمعی از قبیله بنی اسد که در دشت غاضریه منزل داشتند آمدند بر امام و یارانش نماز خواندند و امام را به خاک سپردند و حضرت علی اکبر را پائین پای حضرت به خاک سپردند و همینطور بقیه شهدای کربلا را پائین پای حضرت به خاک سپردند و حضرت عباس را در همان جائی که به شهادت رسید کنار شریعه فرات به خاک سپردند اهل بنی اسد یک روز بعد از واقعه کربلا ، اجساد را به خاک سپردند و ابن شهر آشوب و مسعودی می گویند برای بسیاری از آنها قبرهای آماده یافتند و مرغان سفیدی بر گرد آنان دیدند.
متولی دفن و کفن امام معصوم (14 معصوم) باید معصوم باشد و امام را جز امام غسل ندهد .

امام (سجاد ع) را بر شترى که یک پالان چوبى و روى آن حتى یک جل نبود، سوار کردند. چون احساس مى کردند که امام بیمار و مریض است و ممکن است نتواند خودش را نگهدارد، پاهاى حضرت را محکم بستند. غل به گردن امام انداختند. با این حال اینها را وارد شهر کوفه کردند دیگر کوفتگى ، زجر، شکنجه به حد اعلا است . (معمولا) وقتى مى خواهند از یک مفر مثلا به زور اقرار بگیرند، یا اعصابش را خرد کنند، اراده اش را در بشکنند؛ یک بیست و چهار ساعت ، چهل و هشت ساعت به او غذا نمى دهند، نمى گذارند بخوابد، هى زجرش مى دهند. در چنین شرایطى اکثر افراد مستاءصل مى شوند، مى گویند هر چه مى خواهى بپرس تا من بگویم . آن وقت شما ببینید! اینها وقتى که وارد مجلس ابن زیاد مى شوند، بعد از آن همه شکنجه هاى روحى و جسمى ، چه حالتى دارند؟

 





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 90/9/30 ::: ساعت 4:2 عصر :::   توسط جلسه قرآن و عترت امام حسن مجتبی ع کاشان به مدیریت آقای حمامی 
    نظرات شما: نظر
    سفارش تبلیغ
    -

    - -
    مشاهده و دریافت  کد
    - کاشان تفسیر -
    جلسه قرائت قرآن و عترت کاشان
    کد لوگوی ما
    + جلسه هفته آینده تاریخ 92/9/4 منزل آقای سمایی واقع در بلوار مادر خواهدبود درضمن تفسیر سوره معراج توسط حجه الاسلام اسلامی تبار در مسجد آیت الله رضوی کاشان شروع شده جمعه شبها بعداز نماز مغرب و عشا +
    سفارش تبلیغ
    *** ****