مرحوم دربندى درحرم کربلا ناگاه مقابل حرم امام حسین (ع) عمامه از سر برداشت بر زمین کوبید و بلند بلند می گریست می گفت:" آقا جان تو را به جان مادرت زهرا(س) دیگر شمر را نبخش !" به حق مادرت ، زهرا از شمر شفاعت مکن !!!!
زائرین با دیدن حال پریشان آن بزرگ پرسید ند :" شیخ چه شده؟"
از ایشان پرسیدند: مگر حضرت از شمر هم شفاعت مى کند؟
گفت :"این حسینی که من می شناسم در روز قیامت شمر را هم می بخشد." زیرا این ها مظهر رحمت پروردگارند .
شخصی به زیارت امام حسین (ع) می رود. با کلی تضرع و گریه و ناراحتی می گوید یا ابا عبدالله من فقط یک حاجت دارم من نمی توانم قبول کنم که شما در قیامت شمر ملعون را شفاعت کنید.
وقتی از زیارت به منزل می رود می خوابد و در خواب می بیند قیامت شده و صحرای محشر است و دری از بهشت می بیند که بالایش نوشته باب الحسین ع
می گوید ناگهان شمررا دیدم که در صحرای محشر بین جهنمی شدن و بهشتی شدن سرگردان است و به او می گویند تنها راه اینکه تو بهشتی شوی و از جهنم نجات پیدا کنی طلب شفاعت از امام حسین (ع) است. شمر می گوید اگر قرار است این اتفاق به دست حسین بیفتد من جهنم را به بهشت ترجیح می دهم.
در خواب به آن شخص می گویند فلانی تو حسین (ع) را خوب شناختی اما شمر را نشناختی که او از کجا و چرا جهنمی شد.
نظرات شما: نظر